سیوجان
پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, :: 13:58 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد
صراط مستقيم‏ راه مستقيم مراتب و مراحلى دارد. حتّى كسانى كه در راه حقّ هستند، مانند اولياى خداوند، لازم است براى ماندن در راه و زيادشدن نورِ هدايت، دعا كنند. «والّذين اهتدوا زادَهم هُدى» كسى كه مى‏گويد: «الحمدللَّه ربّ العالمين الرّحمن الرّحيم...» مراحلى از هدايت را پشت سر گذارده است، بنابراين درخواست او، هدايت به مرحله بالاترى است. راه مستقيم، همان راه ميانه و وسط است كه حضرت على‏عليه السلام مى‏فرمايد: «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى‏ هى‏الجادّة»( بحار، ج 87، ص‏3) انحراف به چپ و راست گمراهى و راه وسط، جاده‏ى هدايت است. راه مستقيم يعنى ميانه‏روى واعتدال واحتراز از هر نوع افراط وتفريط، چه در عقيده و چه در عمل. يكى در عقايد از راه خارج مى‏شود وديگرى در عمل و اخلاق. يكى همه كارها را به خدا نسبت مى‏دهد، گويا انسان هيچ نقشى در سرنوشت خويش ندارد. و ديگرى خود را همه كاره و فعّال‏مايشاء دانسته و دست خدا را بسته مى‏داند. يكى رهبران آسمانى را همچون مردمان عادى و گاهى ساحر و مجنون معرّفى مى‏كند و ديگرى آن بزرگواران را در حدّ خدا مى‏پندارد. يكى زيارت امامان معصوم و شهدا را بدعت مى‏داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار، متوسل شده و ريسمان مى‏بندد. يكى اقتصاد را زير بنا مى‏داند و ديگرى، دنيا و امورات آن را ناديده مى‏انگارد. در عمل نيز يكى غيرت نابجا دارد و ديگرى همسرش را بى حجاب به كوچه و بازار مى‏فرستد. يكى بخل مى‏ورزد و ديگرى بى‏حساب سخاوت به خرج مى‏دهد. يكى از خلق جدا مى‏شود و ديگرى حقّ را فداى خلق مى‏كند. اينگونه رفتار وكردارها، انحراف از مسير مستقيم هدايت است. خداوند دين پا برجا واستوار خود را، راه مستقيم معرّفى مى‏كند. «قل انّنى هَدانى ربّى الى صراط مستقيم»( انعام، 161) در روايات آمده است كه امامان معصوم‏عليهم السلام مى‏فرمودند: راه مستقيم، ما هستيم.( تفسير نورالثقلين، ج‏1 ص‏20) يعنى نمونه‏ى عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در راه، رهبران آسمانى هستند. آنها در دستورات خود درباره‏ى تمام مسائل زندگى از قبيل كار، تفريح، تحصيل، تغذيه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح و علاقه به فرزند و ... ، نظر داده و ما را به اعتدال و ميانه‏روى سفارش كرده‏اند. (در اين باره مى‏توان به كتاب اصول كافى، باب الاقتصاد فى العبادات مراجعه نمود.) جالب آنكه ابليس در همين صراطِ مستقيم به كمين مى‏نشيند. شيطان به خدا گفت: «لاقعدنّ لهم صراطك المستقيم»( اعراف، 16.) چه افرادی بر صراط اند ؟ یس(1)والقران الحکیم (2)انک لمن المرسلین (3)علی صراط مستقیم(4)سوره یس يس[/ياسين] (1) سوگند به قرآن حكمت‏آموز (2) كه قطعا تو از [جمله] پيامبرانى (3) بر راهى راست (4) فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿43﴾ سوره زخرف وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿76﴾ سوره نحل در آیه اول و دوم سید المرسلین ، محمد مصطفی (ص) ، پیامبر بزرگ اسلام و در آیه سوم امیر المومنین علی (ع) افراد بر صراط معرفی شده اند و می دانیم که اهل بیت (ع) " کلهم نور واحد " هستند ، بنابراین اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بر صراط اند و هدایت کنندگان بشراند به صراط المستیم !!!

چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, :: 23:19 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد


 دشمن شناسى

 

 قرآن در آيات متعدّدى از برنامه‏ها و توطئه‏هاى دشمن خبر مى‏دهد و وظيفه‏ى مسلمانان را به آنان گوشزد مى‏نمايد:
 الف) افكار و آرزوهاى دشمن:
 «لتجدنّ اشدّ الناسس عداوةً للذين آمنوا اليهود والّذين اشركوا»(1257) قطعاً سخت‏ترين دشمنان اهل ايمان را يهوديان و مشركان خواهى يافت.
 «ما يودّ الّذين كفروا من اهل الكتاب ولاالمشركين ينزل عليكم من خير من ربّكم»(1258) نه كفّار از اهل كتاب و نه مشركان، هيچ كدام دوست ندارند كه از طرف پروردگارتان به شما خيرى برسد.
 «ودّوا لو تدهن فيدهنون»(1259) آرزو دارند كه شما نرمشى نشان دهيد تا با شما سازش كنند.
 «ودوّا ما عنتم»(1260) آرزو دارند كه شما در رنج قرار گيريد.
 «ودّ الّذين كفروا لو تغفلون عن اسلحتكم و امتعتكم...»(1261) آرزو دارند كه شما از اسلحه و سرمايه خود غافل شويد.
 ب) توطئه‏هاى دشمن:
 «انّهم يكيدون كيداً»(1262) مخالفان، هرگونه توطئه‏اى را بر ضدّ شما به كار مى‏برند.
 «يشترون الضلالة و يريدون ان تضلّوا السبيل»(1263) آنان گمراهى را مى‏خرند و مى‏خواهند شما نيز گمراه شويد.
 ج) رفتار دشمن:
 «انّ الكافرين لكم عدوّاً مبيناً»(1264) كافران دشمنان آشكار شمايند.
 «يخادعون اللّه والّذين آمنوا»(1265) با خدا و مؤمنان خدعه مى‏كنند.
 «ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء»(1266) اگر بر شما مسلّط شوند دشمن شما مى‏گردند.
 «آمنوا بالّذى انزل على الّذين آمنوا وجه النهار واكفروا آخره لعلّهم يرجعون»(1267) به آنچه كه بر مؤمنان نازل شده صبحگاهان ايمان بياوريد و شامگاهان از ايمان برگرديد (تا شايد مؤمنان نيز در حقانيّت دين مردّد شده و) برگردند.
 د) وظيفه‏ى مسلمانان در برابر دشمن:
 «هم العدوّ فاحذرهم»(1268) آنان دشمنند پس از آنان حذر كنيد.
 «واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة...»(1269) آنچه توان داريد براى مقابله با دشمن آماده كنيد.
 «لا تتّخذوا بطانة من دونكم لا يألونكم خبالاً»(1270) غير خودى‏ها را محرم اسرار نگيريد كه رعايت نمى‏كنند.

 1256) ذيل آيه 1 سوره ممتحنه.
1257) مائده، 82.
1258) بقره، 105.
1259) قلم، 9.
1260) آل عمران، 118.
1261) نساء، 102.
1262) طارق، 15.
1263) نساء، 42.
1264) نساء، 101.
1265) بقره، 9.
1266) ممتحنه، 2.
1267) آل عمران، 72.
1268) منافقون، 4.
1269) انفال، 60.
1270) آل عمران، 119.



سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:, :: 22:56 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد

 

فتنه های عثمان 

1غصب خلافت امیر المومنین

2جسارت وبی ادبی او نسبت به مولایمان امیر المومنین علی علیه السلام

3بغض از والین او مانند ولید بن عقبه فاسق و شارب الخمر بودند

4عمار رحمةالله تعالی را کتک زد و حال آنکه رسول خدا (ص)در باره او فرموده بود((هر کس با عمار دشمنی کند خدای متعال با او دشمنی میکند و هر کس بغض و کینه به عمار داشته باشد خدای متعال به او کینه دارد))

5ابوذر رحمةالله علیه را اهانت کرد و او را کتک زد سپس با شتر بدون زین با غل و زنجیر او را بسته وبه ربذه تبعید کرد و ابوذر در آنجا از دنیا رفت

6بسیاری از آیات قرآن را سوزاند

7تقسیم زمین ها واموال بیت المال بین اقوام و خویشانش

8اجکام الهی را ترک کرد وبر بعضی ((مانند عبد الرحمن بن عمر هنگامی که هرمزان مسلمان را به گناه کس دیگر کشت))حد جاری نکرد

9با احکام شرعی مخالفت میکرد مانند اینکه در سفر نماز را تمام میخواند جایی که باید شکسته بخواند

10نسبت به احکام شرعی جاهل بود وآیات قرآن را نمیفهمید  

11جندب را از وطنش تبعید کرد و حال آنکه اواز بزرگان صحابه و فردی متقی واز خوبان بود

12عدی بن حاتم طائی را تبعید کرد و حال آنکه همه از خاصه و عامه بر جلالت و عظمت و وثاقت و ورع و تقوا ی او اتفاق داشتند

13 یزید بن قیس ارحبی را تبعید کرد ,او کسی بود که هنگامی که مردم بر عثمان غضب کردند قراء کوفه او را به عنوان امیر انتخاب کردند مضافا به اینکه در جنگها ملازم امیر مومنان(ع) بود

14 عمروبن حمق خزاعی را تبعید کرد و حال آنکه او از بزرگان اصحاب بود که رسول خدا(ص) در متن در حق او دعا فرمودند و او از خدمتگزاران فعال به آستان ولایت امیر مومنان و فردی پرهیزکار و متقی بود

15عروة بن جعد را هم کهاز مشاهیر اصحاب رسول خدا(ص) بود تبعید کرد

16کمیل بن زیاد نخعی را تبعی کرد  کمیل رضوان الله علیه از دوستانخاص امیر مومنان (ع) بودو به خاطر همین بود که حجاج بن یوسف ثقفی لعنة الله تعالی او را طلب کرده وبه قتل رساند

17کعب را بیست تازیانه زد و تبعید کرد

18عامر بن قیس که از زهاد و شیعیان امیر المومنین (ع) به حساب می آمد را تبعید کرد

19 هنگامی که عثمان خمس آفریقا را که بالغ بر صد هزار در هم بود به مروان داد عبدالرحمن جمحی شعریسرائید و درآن به عثمان علیه اللعنة نصیحت کرد و او را بر حذر داشت پس عثمان بر او غضب کرد و دستور داد به او صد تازیانه زدند و دور مدینه گرداندند وبا زنجیر او را بسته و در قلعه قموص در خیبر زندانی کردند

20ثابت ب قیس را از کوفه به شام تبعید کرد

21حارث همدانی که که معروف بود بین خاصه و عامه که موالیان و دوستان امیر مومنان(ع)است راتبعید کرد

22دستور قتل محمد بن ابی بکر و عده ای از اهل مصر را صادر کرد



دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, :: 23:3 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد

علل مختلفی برای غصب خلافت وجود داشت که به بيان برخی از آنها می پردازیم:

1- خود بزرگ بینی :
عمر گفت: اگر شخصی را که اجلح (اجلح کسی است که موهای جلو سرش ریخته باشد منظور حضرت علی است) است به خلافت برگزینند ان ها را به راهی که باید ( یعنی راه حق) می برد.
پس عبدالله بن عمر گفت: اکنون چه چیز مانع شد که خلافت را به او واگذار نکردی ای امیر المومنین؟
عمر گفت: من خوش ندارم در حال حیات و موت متحمل خلافت علي شوم ((شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج12ص259-260))

2- علی شوخ طبع :
در روایتی هست که عمر با ابن عباس صحبت می کند و دلیل اینکه علی را لایق خلافت نمیداند شوخ طبعی او می باشد ((شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 12 ص52-51))

3- ترس از هدایت مردم :
عمر به ابن عباس می گوید: (( قطعا شایسته ترین کسی که مردم را وادار بر عمل به کتاب پرودگارشان و سنت پیامبرشان کند. رفیق تو (( علی بن ابی طالب)) باشد. والله اگر او عهده دار امر خلافت شود مردم را به رفتن در جاده روشن و راه راست گرایش دهد. (( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج6ص326))

4- دشمني برخي از مشركان ومسلمانان ظاهرنما با علی بن ابی طالب عليه السلام .

البته دلايل زياد ديگرى وجود دارد كه مقام را گنجايش نيست. (لطفا شما قضاوت کنید  آیا اینها دین داشتند خلافت را غصب کردن)



زيد بن ارقم بر معاويه وارد شد، ديد عمرو بن عاص با او بر يك تخت نشسته است، چون اين وضعيت را مشاهده كرد خود را در بين آن دو قرار داد. عمرو بن عاص به او گفت جاى ديگرى نيافتى كه آمدى اتصال مرا با اميرالمومنين قطع كردى ؟؟!
زيد در جواب گفت: رسول خدا به جنگى رفته بود و شما نيز با آن حضرت بوديد، چون چشم رسول خدا شما را با هم ديد نظر تندى بسويتان افكند، روز دوم و سوم نيز چون شما را با هم ديد با همان نظر به شما نگاه كرد در سومين روز فرمود: هر زمان كه معاويه را با عمرو بن عاص ديديد بينشان جدائى افكنيد زيرا اجتماع اين دو هرگز به خير نخواهد بود.
ابن مزاحم اين روايت را چنانكه ذكر شد در ص 112 كتاب " صفين " خود آورده و ابن عبد ربه اين داستان را در ج 2 ص 29. " العقد الفريد ". از عباده بن صامت روايت كند و در روايتش تصريح دارد كه: رسول خدا اين سخن را در غزوه تبوك فرموده و عبارتش چنين است: هر زمان آندو را "معاويه و عمرو بن عاص" با هم يافتيد بين آنها جدائى افكنيد چه، اين دو هيچگاه بر امر نيك با هم جمع نمى شوند.        


یک شنبه 27 مرداد 1392برچسب:, :: 22:31 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد

روزی بهلول سرزده به کاخ حاکم کوفه وارد شد وچون حاکم نبود بر سر جای او نشست.نگهبان ها وقتی این صحنه را دیدند او را گرفتند وباشلاق زدند. در همین حال حاکم وارد شد و علت را پرسید نگهبان ها توضیح دادند.سپس حاکم از بهلول جویا شد. او گفت .من فقط چند دقیقه بر مسند تو تکیه زدم.این همه عذاب کشیدم خدا می داند فردای قیامت بر سر تو چه خواهد آمد



شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, :: 23:14 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد

ترجيح اهمّ بر مهم‏

 

گرچه انجام هر گناهى چه كوچك و چه بزرگ جايز نيست اما گاهى امرى پيش مى‏آيد كه مصلحت آن از مفسده‏ى گناه بيشتر است كه در اين موارد به حكم عقل و شرع بايد بخاطر «اهمّ»، «مهمّ» را ترك نمود.
 مثلاً سوگند دروغ از گناهان كبيره است، ولى اگر نجات جان مسلمانى از دست ستمگرى، به آن بستگى داشته باشد، چنين سوگندى نه تنها گناه نيست بلكه واجب است.
 يا مثلاً دروغگويى حرام است، ولى طبق احاديث در سه مورد جايز مى‏باشد. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:
 «از هر دروغ در روزى (روز قيامت) بازخواست مى‏شود، جز در سه مورد: فردى كه در جنگ با دشمنان دين نيرنگ (دروغ) زند كه گناهى بر او نيست. و شخصى كه ميان دو نفر سازش دهد، با يكى بگونه‏اى برخورد كند و سخن بگويد كه با ديگرى به گونه‏ى ديگر ملاقات نمايد، و منظورش اصلاح بين آن دو باشد. و نيز مردى كه به همسرش (يا افراد خانواده‏اش) چيزى را وعده دهد كه قصد انجام آن را ندارد.»(340)
 غيبت و ذكر عيوب مسلمين در غياب آنها از گناهان كبيره است و در آيات و روايات شديداً از آن نهى شده است.
 امام صادق عليه السلام در تعريف غيبت فرمودند: 
 «الغَيبة أنْ تَقول فى أخِيك ما سَتَره اللّه عليه»(341)
 «غيبت آنست كه درباره‏ى برادر مسلمانت چيزى را بگويى كه خداوند آن را پنهان داشته است.»
 و خداوند در باره‏ى زشتى غيبت مى‏فرمايد:
 «و لا يَغتَب بعضكم بَعضاً اَيُحبّ اَحدكم اَن ياكل لَحمَ اَخيه مَيتاً فَكرِهتُموه» (342)
 «اى مؤمنان! بعضى از شما بعض ديگر را غيبت نكند، آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده‏ى خود را بخورد؟ به يقين همه‏ى شما از اين امر كراهت داريد. (پس از غيبت كردن هم كه مانند خوردن گوشت برادر مرده‏ى خود است كراهت داشته باشيد)»
 در زشتى و بزرگى گناه غيبت، به ذكر دو حديث اكتفا مى‏كنيم:
 1- رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمود:
 «الغيبة اسرع فى دين الرجل المسلم من الاكلة فى جوفه»(343) «اثر غيبت در (نابودى) دين مسلمان، سريعتر از اثر بيمارى خوره در خوردن درون انسان است.»
 2- خداوند به حضرت موسى عليه السلام وحى كرد:
 «من مات تائباً من الغيبة فهو آخر من يدخل الجنة و من مات مصرّاً عليها فهو اوّل من يدخل النار»(344)
 «كسى كه بميرد در حالى كه از غيبت توبه كرده باشد، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى‏شود و كسى كه در حالى كه اصرار بر غيبت داشته باشد، بميرد، اولين كسى است كه وارد دوزخ مى‏گردد.»
 اما همين غيبت در بعضى از موارد جايز بلكه واجب است.
 مرحوم عالم بزرگ استاد اعظم شيخ مرتضى انصارى مى‏فرمايد:
 هرگاه در غيبت كردن مسلمان هدف صحيح و (مهمى) باشد كه بدست آوردن آن هدف بدون غيبت ميسر نيست، غيبت كردن او روا است، بنابراين موارد استثنا به عدد خاصى انحصار ندارد.
 سپس مواردى را كه غيبت كردن روا است بر مى‏شمرد، مانند:
 1- غيبت از متجاهر به فسق (آن كس كه آشكارا، گناه مى‏كند) در همان مورد گناهان آشكارش.
 2- غيبت از ظالم و اظهار بدى‏هاى او چنانكه در قرآن مى‏خوانيم؛
 «لا يحبّ اللّه الجَهر بالسُّوء مِن القَول الاّ مَن ظُلِم»
 «خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود بدى‏ها را اظهار كند، مگر آن كسى كه مورد ستم واقع شده باشد.»
 3- غيبت كردن در مشورت.
 4- در صورتى كه قصد جلوگيرى غيبت شونده را از گناه داشته باشد.
 5- آنجا كه غيبت موجب قطع فسادى مهم شود.(345)
 بنابراين گناهان در بعضى از موارد بر اساس قانون «ترجيح اهم بر مهم» استثناءاتى دارند، و شناخت اين موارد لازم است تا كار نيكى به عنوان گناه و يا گناهى به قصد كار نيك انجام نشود. يادم نمى‏رود كه در زمان رژيم سابق، شخصى مى‏گفت: مگر غيبت حرام نيست، پس چرا شاه را غيبت مى‏كنيد؟ اين گونه اعتراض‏ها بر اثر عدم شناختِ ضوابط و استثناها است.


340) كافى، ج‏2 ص‏342 (باب الكذب حديث 18).
341) كافى، ج‏2 (باب الغيبه حديث 7).
342) حجرات، 13.
343) كافى، ج‏2 ص‏356.
344) المحجة البيضاء، ج‏5 ص‏252.
345) مكاسب شيخ انصارى، ص‏45و46



جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, :: 22:45 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد

آثار گوناگون گناه‏

 با بررسى روايات بدست مى‏آيد كه گناهان مختلف، داراى آثار گوناگون است، كه ما در اينجا به ذكر چند اثر شوم گناه مى‏پردازيم:
 1- قساوت قلب‏
 اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:
 «ما جَفَّت الدّموعُ الاّ لِقَسوة القُلوب و ما قَست القُلوب الاّ لِكَثرة الذّنوب»(423)
 «اشك چشم‏ها نخشكد مگر به خاطر قساوت و سختى دل‏ها و دل‏ها سخت نشود مگر بخاطر گناهان بسيار.»
 2- سلب نعمت‏
 امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: پدرم همواره مى‏فرمود: 
 «اِنّ اللّه قَضى‏ قَضاء حَتماً الاّ يُنعِمُ على العبد بِنِعمةٍ فَيَسلُبها ايّاه حتّى يُحدِث العبد ذَنباً يَستَحقّ بذلك النّقمة»(424)
 «خداوند حكم قطعى فرموده كه نعمتى را كه به بنده‏اش داده، از او نگيرد، مگر زمانى كه بنده گناهى انجام دهد كه بخاطر آن سزاوار كيفر گردد.»
 3- عدم استجابت دعا
 امام باقر عليه السلام فرمودند:
 «همانا بنده از خدا حاجتى مى‏خواهد، اقتضا دارد كه زود يا دير برآورده شود، سپس آن بنده گناهى انجام مى‏دهد خداوند به فرشته مى‏فرمايد: حاجت او را روا مكن و او را محروم ساز زيرا در معرض خشم من درآمد و سزاوار محروميت شد.»(425)
 4- الحاد و انكار
 رسول اكرم صلى الله عليه وآله در ضمن گفتارى فرمودند:
 «فاِنّ المَعاصى تَستَولى الضَّلال على صاحِبها حتّى تُوقِعُه رَدّ ولايَة وصىِّ رسول اللّه و دفع نبوة نبى اللّه و لا تزال بذلك حتّى توقعه فى ردّ توحيد اللّه و الالحاد فى دين اللّه»(426)
 «همانا گناهان گمراهى را بر گنهكار مسلط مى‏نمايد تا آنجا كه او را به رد ولايت و امامت وصى رسول خدا و انكار نبوت پيامبر و به همين منوال انكار يكتايى خدا و الحاد و كفر در دين خدا، آلوده مى‏گرداند.»
 5- قطع روزى‏
 امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد:
 «إنّ الرّجُل لَيَذنب الذَّنْب فَيَدرء عنه الرّزق» (427)
 «مردى گناهى انجام مى‏دهد و در نتيجه روزى از او دور مى‏شود.»
 6- محروميت از نماز شب‏
 امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:
 «إنّ الرّجل يَذنب الذَّنْب فَيحرم صَلاة الليل»(428)
 «انسان بر اثر ارتكاب گناه از نماز شب محروم مى‏گردد.»
 7- عدم امن از حوادث‏
 اميرمؤمنان على عليه السلام فرمودند:
 گنهكار نبايد خود را از بلاهاى شبانه و حوادث ناگهانى ايمن بداند.(429)
 و عواقب شوم ديگر كه آنها را فهرست‏وار ذكر مى‏كنيم؛
 8- قطع باران. 9- ويرانى خانه.
 10- حبس صدساله قيامت. 11- خشم و لعن الهى. 
 12- بلاهاى بى سابقه. 13- پشيمانى. 
 14- پرده درى و رسوايى. 15- كوتاهى عمر. 
 16- زلزله. 17- فقر عمومى.
 18- اندوه. 19- بيمارى.
 20- تسلط اشرار
 روايات در اين زمينه، بسيار است.(430) براى رعايت اختصار اين فصل را با پنج روايت ذيل به پايان مى‏بريم:
 الف - پيامبر صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: 
 هركس در امر نماز سستى كند و آن را سبك شمرد خداوند او را به پانزده بلا گرفتار مى‏كند: 
 1- كوتاهى عمر. 2- كمى روزى. 3- زدودن سيماى صالحان از چهره‏اش. 4- عدم پاداش براى اعمالش. 5- عدم استجابت دعا.
 6- عدم بهره‏مندى او از دعاى صالحان. 7- مرگ ذليلانه. 8- مرگ در حال گرسنگى و تشنگى. 9- ماموريت فرشته‏اى از طرف خدا كه او را در قبرش شكنجه دهد. 10- قبر را بر او تنگ نمايد. 11- قبرش تاريك است. 12- ماموريت فرشته‏اى براى كشاندن او بر زمين از ناحيه صورت در منظر مردم. 13- حسابرسى شديد قيامت. 14- سلب نظر و توجه خدا به او. 15- ابتلا به عذاب سخت.(431)
 ب - پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: 
 زنا كردن داراى شش اثر است كه سه اثرش در دنيا است و سه اثرش در آخرت مى‏باشد، 
 اثر دنيوى آن عبارتست از: رسوايى، كوتاهى عمر و قطع روزى.
 و اما اثر اخروى آن عبارتست از: سختى حساب، خشم خدا و جاودانگى در آتش دوزخ و همچنين اعمال نيك او بدون پاداش است و دعايش به استجابت نمى‏رسد و بهره‏اى از دعاى صالحان نمى‏برد.(432)
 ج - معاذبن جبل مى‏گويد: در منزل ابوايّوب انصارى و در محضر پيامبر صلى الله عليه وآله بودم كه از آن حضرت پرسيدم، منظور اين آيه چيست؟
 «يوم يُنْفخ فى الصّور فَتَأتون أفْواجاً»(433)
 «روز قيامت در صور دميده مى‏شود، پس مردم گروه گروه مى‏آيند.»
 آن حضرت صلى الله عليه وآله در پاسخ فرمود:
 ده گروه از امت من در قيامت كه به چهره‏هاى مخصوصى از سايرين متمايز هستند وارد صحنه مى‏شوند؛
 1- ميمون. 2- خوك. 3- واژگونه. 4- كور. 5- گنگ و كر. 6- زبانشان را مى‏جوند و از دهانشان چرك كه همه را ناراحت مى‏كند بيرون مى‏آيد. 
 7- بدبوتر از مردار گنديده. 8- پوشيده به لباس‏هاى آتشين و مس گداخته و چسبان. 9- با دست و پاى بريده. 10- آويخته شده بر دارهاى آتشين. 
 گروه اول؛ سخن‏چينان، گروه دوم؛ حرام خوران، گروه سوم؛ رباخوران، گروه چهارم؛ ستمگران در قضاوت، گروه پنجم؛ از خود راضى و خود بينان، گروه ششم؛ علما و قاضيان بى‏عمل، گروه هفتم؛ آزار دهندگان به همسايه، گروه هشتم؛ جاسوسان نزد ظالم، گره نهم؛ شهوترانان و مانع اداى حق خدا از اموال خود و گروه دهم؛ متكبران مى‏باشند.(434)
 د - رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند: 
 «مَن وَلِىَ عَشرةً فلم يَعدِل فيهم جاءَ يومَ القِيامة وَ يَداه و رِجلاه و راسُه فى ثقْب فأس»(435)(436)
 «هر كس سرپرست ده نفر شود ولى رفتارش با آنها عادلانه نباشد روز قيامت در حالى بيايد كه دست و پا و سر او در سوراخ تبرى باشد.»
 ه - امام صادق عليه السلام فرمود:
 «مَن سوّد إسمه فى ديوان ولد فُلان حَشَره اللّه يَوم القِيامة خِنزيراً» (437)
 «كسى كه نام خود را در دفتر ادارى فرزندان فلان (يعنى حكومت طاغوتى بنى عباس و هر طاغوت ديگر) ثبت كند، خداوند او را در روز قيامت به صورت خوك محشور مى‏كند.»
 و - رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند:
 هنگامى كه عمل زنا آشكار شود، مرگ ناگهانى زياد مى‏گردد... و هنگامى كه در ترازو كم فروشى شود، خداوند قحطى و كمبود را بر مردم فرود مى‏آورد و هنگامى كه مردم زكات اموال خود را ندهند زمين بركت‏هاى خود، از زراعت و ميوه و معادن را بروز نمى‏دهد، ....و هنگامى كه قطع صله‏ى رحم رواج يافت ثروت‏ها در دست اشرار قرار مى‏گيرد و هنگامى كه امر به معروف و نهى از منكر ترك گرديد خداوند اشرار را بر مردم مسلط مى‏كند، كه هر چه نيكان آنها دعا كنند به استجابت نمى‏رسد.(438)
 فردوسى مى‏گويد:
 به رستم چنين گفت دستان(439) كه كم‏
كن اى پور بر زيردستان ستم‏
 اگر چه ترا زيردستان بسى است‏
فلك را در اين زير دستان بسى است‏
 مكن تا توانى دل خلق ريش‏
وگر ميكنى ميكنى بيخ خويش‏
 مكن تا توانى ستم بر كسى 
ستمگر به گيتى نماند بسى‏


423) كافى، ج‏2 ص‏271.
424) كافى، ج‏2 ص‏273.
425) كافى، ج‏2 ص‏271. بحار، ج‏73 ص‏329.
426) بحار، ج‏73 ص‏360.
427) كافى، ج‏2 ص‏271.
428) كافى، ج‏2 ص‏271.
429) كافى، ج‏2 ص‏269.
430) كافى، ج‏2 ص‏272-275 و 445-446.
431) سفينة البحار، ج‏2 ص‏44.
432) عقاب الاعمال (صدوق)، ص‏598،سفينة البحار، ج‏2 ص‏44.
433) نبا / 20.
434) مجمع البيان، ج‏1 ص‏423.
435) عقاب الاعمال صدوق، ص‏592.
436) ناگفته نماند درباره‏ى پاداش و كيفر گناه، شيخ صدوق قدس سره (متوفى‏381) كتاب جامعى به نام «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال»، تأليف نموده است.
437) عقاب الاعمال، ص‏594.
438) وسائل الشيعه، ج‏11 ص‏513.
439) دستان نام پدر رستم است.

   

 



پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, :: 22:54 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد

   چه کنیم از مرگ نترسیم                                                                                                                               براى اينكه از مرگ نترسيم، ابتدا بايد چيزهايى را كه از عوامل ترس است از بين ببريم، يعنى اگر ريشه ترس، ناآگاهى و ضعف شناخت و خيال نابودى و سقوط است، بايد به دليل عقل و راهنمايى‏هاى قرآن بدانيم كه مرگ به معناى نيستى نيست و بدين وسيله با اوّلين عامل ترس از مردن مبارزه كنيم.

 اگر ترس به خاطر دلبستگى به دنيا و جدايى از مال و فرزند و همسر است، بايد بدانيم كه اگر خداوند در آستانه مرگ ما را از خانه و مال و فرزند فانى جدا مى‏كند، در عوض نعمت‏هاى ديگر (كه قابل قياس با نعمت‏هاى دنيا نيست،) در اختيارمان قرار مى‏دهد. پس بايد در دنيا سعى كنيم كه زاهد باشيم و نگذاريم حبّ دنيا در دل ما آنچنان اثر كند كه جدايى از آن مثل كندن چسب زخم از پشت دست، سبب زجر ما شود. 

 البتّه منظور اين نيست كه مال و ثروت بد است، بلكه علاقه و وابستگى به آن خطرناك است كه سبب ترس از مرگ و جدايى از آن مى‏شود. زيرا مالى كه بتوان با آن آخرت را آباد كرد، باعث اشتياق انسان به مرگ و ترك دنيا مى‏شود.

 اگر ترس به خاطر تصوّر ورود به يك مرحله مبهم و تاريك و خطرناك است، بايد بدانيم كه راه مرگ تاريك نيست، بلكه پاگذاردن به يك مرحله از مراحل تكاملى انسان است و در جاى خود لازم و زيباست. زيرا مرگ و حركت به سراى ديگر و طىّ كردن مراحل تكاملى، يكى پس از ديگرى سبب رشد و امرى لازم و ضرورى است.

 اگر بيم مرگ به خاطر كمى‏توشه راه و ايمان و عمل صالح است، بايد خودمان رابا توشه تقوا مجهز نماييم. همان گونه كه قرآن كريم سفارش مى‏فرمايد: «وتَزوّدوا فَانّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى‏»( بقره، آيه‏197) توشه برداريد كه بدون شك بهترين توشه‏هاى راه شما تقوا مى‏باشد.

 اگر به خاطر تخلّفات و گناهان بسيارى است كه مرتكب شده‏ايم، بايد ضمن توبه و جبران آن، بدانيم كه خداوند «ارحم الرّاحمين» است و رحمت او بر غضبش پيشى دارد.

 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: «لو تَعلَمونَ قَدرَ رَحمَةِ اللّه لَاتّكلتُم علَيها»( نهج‏الفصاحه، كلام‏319.

) اگر مى‏دانستيد كه چقدر لطف و رحمت خداوند بزرگ است، بر آن تكيه واعتماد مى‏كرديد و هرگز به خود ترس راه نمى‏داديد.

 آرى، اساس ترس ما از مردن، همان ضعف عملكرد و تخلّفات زياد ماست كه آن هم با توبه و كارهاى خوب و اميد صادقانه، قابل جبران است.



جمعه 18 مرداد 1392برچسب:, :: 1:22 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد

به اندازه فاصله زانو تا زمین

روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و ازاو پرسیدند:
" فاصله بین دچار یک مشکل شدن تا راه حل یافتن برای حل مشکل چقدراست؟"

استاد اندکی تامل کرد و گفت:

"فاصله مشکل یک فرد و راه نجات او از آن مشکل برای هر شخصی به اندازه فاصله زانوی او تا زمین است!"

  آن دو مرد جوان گیج و آشفته از نزد او بیرون آمدند و در بیرون مدرسه با هم به بحث و جدل پرداختند. اولی گفت:" من مطمئنم منظور استاد معرفت این بوده است که باید به جای روی زمین نشستن از جا برخاست و شخصا برای مشکل راه حلی پیدا کرد. با یک جا نشینی و زانوی غم در آغوش گرفتن هیچ مشکلی حل نمی شود. "

دومی کمی فکر کرد و گفت:" اما اندرزهای پیران معرفت معمولا بارمعنایی عمیق تری دارند و به این راحتی قابل بیان نیستند. آنچه تو می گویی هزاران سال است که بر زبان همه جاری است و همه آن را می دانند. استاد منظور دیگری داشت."

آندو تصمیم گرفتن نزد استاد بازگردند و از خود او معنای جمله اش را بپرسند. 
استاد با دیدن مجدد دو جوان لبخندی زد و گفت:

" وقتی یک انسان دچار مشکل می شود. باید ابتدا خود را به نقطه صفربرساند. نقطه صفر وقتی است که انسان در مقابل کائنات و خالق هستی زانو می زند و از او مدد می جوید.

بعد از این نقطه صفر است که فرد می تواند برپا خیزد و با اعتماد به همراهی کائنات دست به عمل زند. بدون این اعتماد و توکل برای هیچ مشکلی راه حل پیدا نخواهد شد. باز هم می گویم...

فاصله بین مشکلی که یک انسان دارد با راه چاره او ، فاصله بین زانوی او و زمینی است که برآن ایستاده است



پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, :: 5:36 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد

گناه شناسی » آژیر خطر

 از تعبیرات مختلف آیات و روایات، به شدت و ضعف خطرهاى گناه پى‏مى‏بریم. در قرآن نسبت به بعضى از گناهان تعبیر شده كه آن را انجام ندهید مانند:
 «و لا تاكلوها اسرافاً»(72)
 «از اموال آنها از روى اسراف نخورید»
 در بعضى از موارد تعبیر شده كه از آن دورى كنید؛
 «و اجتنبوا الطاغوت»(73)
 «و از طاغوت دورى كنید»
 و در بعضى موارد گفته شده نزدیك آن نشوید؛
 «وَ لاتَقرَبوا الفَواحِشَ ما ظَهَر مِنها وَ ما بَطن»(74)
 «به كارهاى زشت خواه آشكار و خواه پنهان نزدیك نشوید.»
 انجام ندادن با نزدیك نشدن نشانه‏ى دو نوع خطر است مثلاً درباره نفت مى‏گوییم: كبریت به آن نزنید!. ولى درباره‏ى بنزین مى‏گوییم: كبریت را نزدیك آن نبرید كه فاجعه مى‏آفریند!.
 گناه زنا و خوردن مال یتیم و ورود كفار به سنگر مسلمین (مسجدالحرام) شبیه بنزین است كه در قرآن با جمله «و لاتقربوا»(75) «نزدیك نشوید» و جمله «فلایقربوا المسجد الحرام»(76) «نباید مشركان نزدیك مسجدالحرام شوند» تعبیر شده است.
 این تعبیر همچون آژیر خطر، حاكى از آن است كه بعضى گناهان چنان وسوسه‏انگیز است كه نزدیك شدن به حریم آن ممكن است انسان را در پرتگاه خطرناك قرار دهد و نباید به عوامل زمینه ساز و سوق دهنده به سوى گناه نزدیك نشد مثلاً از محیط فاسد و آلوده كه لغزندگى شدیدى براى سقوط در دره‏ى گناه دارد باید دورى نمود.

 

72) نساء، 6.
73) نحل / 36.
74) نحل / 36.
75) نساء / 42.
76) توبه / 28.

 



آثار یاد مرگ امام صادق عليه السلام در نقش و ارزش ياد مرگ و معاد چنين مى‏فرمايد:

 * «ذِكرُ المَوتِ يُميت الشَهَوات» ياد مرگ شهوت‏ها رااز بين مى‏برد.

 * «وَ يَقلَع مَنابِت الغَفلةَ» ريشه‏هاى غفلت را يكسره بر مى‏كند.

 * «وَ يُقَوّى القَلب بمَواعدِ اللّه» دل انسان را با وعده‏هاى الهى محكم مى‏كند.

 * «وَ يُرَقّ الطَبع» روحيه انسان را از قساوت به لطافت سوق مى‏دهد.

 * «وَ يُكسر اعلامَ الهَوى» نشانه‏ها وعلامت‏هاى هوسها را مى‏شكند.

 * «وَ يُطفى‏ء نارَ الحِرص و يُحَقّر الدّنيا» آتش حرص را خاموش و دنيا را در جلو چشم انسان كوچك مى‏كند.

 سپس امام صادق عليه السلام درباره معناى اين كلام رسول خداصلى الله عليه وآله كه فرمود: يك ساعت فكر كردن از عبادت يك سال بهتر است، مى‏فرمايد: فكر درباره آينده خود و بازپرسى‏ها و حساب‏ها و دادگاه عدل الهى و آمادگى براى پاسخ است.(98)

  در روايات مى‏خوانيم: زيرك‏ترين افراد كسانى هستند كه بيشتر ياد مرگ هستند.(99)

 پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: «اِنّ هذهِ القلوب تَصدَءُ كما يَصدءُ الحَديد. قيل: فما جلائها؟ قال: ذِكرُ الموتِ و تلاوةُ القُرآن»(100) همانا اين دلها همانند آهن زنگ مى‏زند، پرسيدند جلا و صيقل آن با چيست؟ فرمود: با ياد مرگ و تلاوت قرآن.

 در جمله ديگرى از آن حضرت مى‏خوانيم: «اَكثِروا ذِكرَ المَوت» زياد ياد مرگ باشيد كه داراى چهار اثر است:

 1- گناهان شما را پاك مى‏كند. «فانّه يُمحّض الذّنوب»

 2- علاقه مفرط شما را به دنيا كم مى‏كند. «و يُزَهّد فِى الدّنيا»

 3- هرگاه در حال غنى وبى‏نيازى ياد مرگ كنيد، جلو مستى‏ها و طغيان‏هايى كه از سرمايه وثروت برمى‏خيزد را مى‏گيرد. «فاِنْ ذَكرتُموه عند الغِنى‏ هَدَمه»

 4- هر گاه در حال تندرستى و فقر انسان ياد مرگ افتد و فكر اين باشد كه چگونه بايد در دادگاه عدل‏الهى پاسخ درآمد ومصرف، وپاسخ محرومان جامعه را بدهد، قهراً به همان مقدارِ كم راضى وخشنود مى‏شود. «واِن ذَكَرتُموه عند الفَقر اَرضاكم بِعَيشكم»(101) زيرا مى‏بيند اگر مالى ندارد مسئوليتش هم كمتر است.

 حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد:«و مَن اَكثَر ذِكرَ الموتِ رَضِى من الدّنيا باليَسير»(102) هر كه زياد ياد مرگ باشد، به مقدارى كمى از دنيا دلگرم و راضى است و ديگر حرص و بخل در او نيست.

 اساساً دنيا گول زننده عاشقان خود است و كسى  كه بتواند با توجّه به مرگ و قيامت، دل خود را روانه سراى ديگر كند حيله‏ها و زرق و برق‏ها و جلوه‏هاى دنيا حريف او نيست.

 آن حضرت مى‏فرمايد: «مَن اَكثَر مِن ذِكر المَوت نَجى‏ مِن خُداعِ الدّنيا»(103) هر كه زياد ياد مرگ كند از حيله‏هاى دنيا رهايى پيدا مى‏كند.

 در حديث ديگرى (درباره نقش ياد مرگ) چنين مى‏خوانيم: «مَن تَرقَّبَ المَوت سارَع اِلى الخَيراتِ»(104) هر كه مرگ را در جلو خود ببيند و منتظرش باشد، نه تنها از كارهاى روزانه خود عقب نمى‏ماند، بلكه چون مى‏داند وقت كم و مرگ يك دفعه فرا مى‏رسد و ميدان كار براى او هميشه نيست، هر چه بيشتر و سريع‏تر كارهاى خير انجام مى‏دهد.

 حضرت على‏عليه السلام با يادآورى تاريخ پيشينيان كه چگونه مرگ آنها را ربوده، مردم را تربيت مى‏كند و فرياد مى‏زند:

 «أينَ العَمالِقَة واَبناءُ العَمالقة» كجا هستند پادشاهان يمن و حجاز كه ريشه آنها نيز به باد رفته است؟

 «أينَ كَسرى و قِيصَر» كجايند شاهان ايران و روم؟

 «أينَ الجَبابِرة واَبناءُ الجَبابِرَة» كجايند ستمگران و دودمانشان؟

 «أينَ مَن حَصّنَ واَكّد وزخرف»(105) كجا هستند كسانى كه دژها ساختند و محكم‏كارى‏ها كردند و با طلا و غيره زينت كردند؟

 «أينَ مَن كان مِنكم اَطوَلَ اَعماراًو اَعظمَ آثاراً» كجا هستند كسانى كه عمرشان از شما بيشتر و آثارشان از شما بزرگ‏تر بود؟(106)

 آرى، زنانى كه به فكر آينده دخترانشان هستند، از كودكى جهيزيه آنان را كم‏كم آماده مى‏كنند. تجّارى كه به فكر بدهى آينده خود هستند، از مدّتها قبل درآمدهاى خود را جمع مى‏نمايند. كسانى هم كه در فكر مرگ و قيامت هستند از همين امروز كارهاى خلاف را كنار مى‏گذارند و عملى انجام مى‏دهند كه بتوانند در قيامت پاسخگو باشند.

 به مرحوم آيةاللّه شيرازى كه از علماى بزرگ كربلا بود گفتند: اگر يك گوينده راستگويى به تو خبر دهد كه در پايان همين هفته مى‏ميرى، تو در اين چند روز باقيمانده چه مى‏كنى؟

 او در پاسخ آنان گفت: هر كارى كه از اوّل جوانى تا كنون انجام داده‏ام الآن هم همان عمل را انجام مى‏دادم، زيرا من از نوجوانى هرگاه قصد كارى داشتم، اوّل فكر قيامت و پاسخ آن را مى‏كردم. بنابراين خبر مرگ و مردن براى من سبب وحشت نمى‏شود.

 آرى اينها شاگرد همان كسى هستند كه در صبح روز 19 ماه رمضان همين كه شمشير ابن ملجم (لعنت خدا بر او) بر فرق مباركش فرو آمد فرمود:

 «فُزتُ و ربّ الكَعبَة» به خداى كعبه رستگار شدم.

 همان امامى كه به فرزندش چنين سفارش مى‏كند: «يا بُنىَّ اكثِر من ذِكرِ المَوت... حتّى ياتيكَ و قد اَخذتَ منه حِذرَك»(107) فرزندم! زياد ياد مرگ باش تا به هنگام آمدن مرگ وسائل خودت را همراه داشته و غافل‏گير نشوى.


 98) بحار، ج‏6، ص 133.
99) بحار، ج‏6، ص 135.
100) نهج‏الفصاحه، كلام 934.
101) نهج‏الفصاحه، كلام 444.
102) بحار، ج‏6، ص‏136.
103) غررالحكم، «موت».
104) غررالحكم، «موت».
105) نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام، خطبه 181.
106) غررالحكم.
107) نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام، ص‏926.

 



سه شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, :: 23:58 ::  نويسنده : سید عباس علوی نژاد
  1. قَالَ رَبِ‏ّ إِنِّى ظَلَمْتُ نَفْسِى فَاغْفِرْ لِى فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (موسى) گفت: پروردگارا! همانا من به خويشتن ستم كرده‏ام، پس مراببخش، پس (خداوند) او را آمرزيد به درستى كه او آمرزنده‏ى مهربان است. سؤال: جمله‏ى «ظَلمتُ نَفسى» به خودم ظلم كردم، از زبان كسى كه به پيامبرى مى‏رسد چه معنايى دارد؟
  2. پاسخ: مراد از ظلم به خود در اينجا، گرفتار شدن به آثار اجتماعى قتل غير عمد است، نه گناه، تا با مقام عصمت منافات داشته باشد. زيرا خداوند، موسى را مخلَص مى‏داند؛ «اِنّه كانَ مُخلَصاً»(مريم، 51.) و كسى كه به اين درجه نائل گرديد ديگر گناه نمى‏كند، زيرا شيطان اقرار كرده كه قدرت نفوذ در مخلصين را ندارد. «فَبِعزّتِك لاُغويّنّهم اَجمَعين . اِلاّ عبادكَ منهُم المخلَصين»(ص، 82 – 83 ) هر چند كار خلاف، عمدى نباشد ولى نبايد از آثار طبيعى و وضعى آن غافل بود. «ظَلمتُ نفسى» (حضرت موسى به قصد نجات يك مؤمن وارد صحنه شد و ناخواسته مرتكب قتل گرديد و در واقع گناهكار به حساب نمى‏آمد؛ امّا اين عمل، كار او را دشوار كرد و اين يك آفت بود.) افراد صالح حتّى در برابر كجى‏هاى غير عمدى نيز بلافاصله استغفار مى‏كنند و از تبعات آن دورى مى‏گزينند. «فاغفرلى دعاى انبيا مستجاب است. «فَغَفرلَه»

 



درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید با سلام خدمت بازدید کننده های محترم همچنین هم شهری های عزیز.از بازدید کننده های عزیز وبزرگوار که از این وبلاگ بازدید کردند کمال تشکر را دارم. یادتون نره. منتظر نظرات آموزنده شما هستم با تشکر.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سیوجان و آدرس payam59.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 155
بازدید کل : 20708
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1